|
عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
یعنی سجده ها با چشم تر
یعنی سر به دار آویختن
یعنی اشک حسرت ریختن
یعنی در جهان رسوا شدن
یعنی مست و بی پروا شدن
یعنی سوختن یا ساختن
یعنی زندگی را باختن
یعنی انتظار و انتظار
یعنی هرچه بینی عکس یار
یعنی دیده بر در دوختن
یعنی در فراقش سوختن
یعنی لحظه های ناب ناب
یعنی سوز نی ، آه شبان
یعنی معنی رنگین کمان
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق
عشق
عشق
یعنی شاعری دل سوخته
یعنی آتشی افروخته
یعنی با گلی گفتن سخن
یعنی خون لاله بر چمن
یعنی شعله بر خرمن زدن
یعنی رسم دل بر هم زدن
یعنی یک تیمّم، یک نماز
یعنی عالمی راز و نیاز
یعنی آب بر آذر زدن
یعنی چو*احسان پا به راه
یعنی همچو یوسف قعر چاه
یعنی بیستون کندن به دست
یعنی زاهد اما بُـت پرست
یعنی همچو من شیدا شدن
یعنی قطره و دریا شدن
یعنی یک شقایق غرق خون
یعنی درد و محنت در درون
یعنی یک تبلور یک سرود
یعنی یک سلام و یک درود
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
یعنی سجده ها با چشم تر
یعنی سر به دار آویختن
یعنی اشک حسرت ریختن
عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق یعنی لحظه های التهاب عشق عشق عشق عشق عشق
یعنی در جهان رسوا شدن
یعنی مست و بی پروا شدن
یعنی سوختن یا ساختن
یعنی زندگی را باختن
یعنی انتظار و انتظار
یعنی هرچه بینی عکس یار
یعنی دیده بر در دوختن
یعنی در فراقش سوختن
یعنی لحظه های ناب ناب
یعنی سوز نی ، آه شبان
یعنی شاعری دل سوخته
عشق
عشق
عشق
عشق
|
عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر
یعنی سجده ها با چشم تر
یعنی سر به دار آویختن
یعنی اشک حسرت ریختن
یعنی در جهان رسوا شدن
یعنی مست و بی پروا شدن
یعنی سوختن یا ساختن
یعنی زندگی را باختن
یعنی انتظار و انتظار
یعنی هرچه بینی عکس یار
یعنی دیده بر در دوختن
یعنی در فراقش سوختن
یعنی لحظه های ناب ناب
یعنی سوز نی ، آه شبان
یعنی معنی رنگین کمان
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق یعنی لحظه های التهاب
عشق
عشق
عشق
یعنی شاعری دل سوخته
یعنی آتشی افروخته
یعنی با گلی گفتن سخن
یعنی خون لاله بر چمن
یعنی شعله بر خرمن زدن
یعنی رسم دل بر هم زدن
یعنی یک تیمّم، یک نماز
یعنی عالمی راز و نیاز
یعنی آب بر آذر زدن
یعنی چو*احسان پا به راه
یعنی همچو یوسف قعر چاه
یعنی بیستون کندن به دست
یعنی زاهد اما بُـت پرست
یعنی همچو من شیدا شدن
یعنی قطره و دریا شدن
یعنی یک شقایق غرق خون
یعنی درد و محنت در درون
یعنی یک تبلور یک سرود
یعنی یک سلام و یک درود
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
عشق
یعنی سجده ها با چشم تر
یعنی سر به دار آویختن
یعنی اشک حسرت ریختن
عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق یعنی لحظه های التهاب عشق عشق عشق عشق عشق
یعنی در جهان رسوا شدن
یعنی مست و بی پروا شدن
یعنی سوختن یا ساختن
یعنی زندگی را باختن
یعنی انتظار و انتظار
یعنی هرچه بینی عکس یار
یعنی دیده بر در دوختن
یعنی در فراقش سوختن
یعنی لحظه های ناب ناب
یعنی سوز نی ، آه شبان
یعنی شاعری دل سوخته
عشق
عشق
عشق
عشق
|
به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."
به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."
به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."
به عشق گفتم: " آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم
|
به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."
به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."
به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."
به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم
|
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش گاهی در مسیر زندگی
باری از دوش نگاهی کم کنیم
فاصله های میان خویش را
با خطوط دوستی مبهم کنیم
کاش وقتی آرزویی میکنیم
از دل شفاف مان هم رد شود
مرغ آمین هم از آنجا بگذرد
حرف های قلبمان را بشنود
|
باز آن یار بی وفا
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران
|
|
شاید به حبس ابد محکوم شوی .
جزییات جنایتت مشخص نیست اما اثر انگشتت رابرروی قلبی شکسته یافته اند
|