عجب روزگاری !!! (پنج شنبه 89/2/16 ساعت 11:7 صبح)

 

عجب روزگاری دارم ها! باز هم تا می آیم بنویسم کلمه ها از یادم می روند . دلم می خواهد مثل قدیم تر ها ، قلمم بشود همه ی زندگی ام ، اما حیف ...

 

دارد خفه می شود دلم ... دارد پرپر می شود توی سینه ام ... دارد یخ می زند ... تو می توانی حرف های دلم را بخوانی ؟ ... دارد می میرد از بی کسی ! یک آسمان دلتنگی دارد توی چشمان ترش . نمی دانم این همه دلتنگی چطور خودشان را توی این چشم ها جا کرده اند ...

 

قبل ترها ،تنهایی را دوست داشتم . شاید چون تو بودی توی خلوتم ؛ ولی حالا ... بیزارم از تنهایی ... می ترسم ...

 

 





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 63 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 25377 بازدید
  • ?پیوندهای روزانه
  • درباره من
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  • آهنگ وبلاگ من
  •